از باغ می برند چراغانی ات کنندتا کاج جشن های زمستانی ات کنندپوشانده اند «صبح» تو را «ابرهای تار»تنها به این بهانه که بارانی ات کنندیوسف! به این رها شدن از چاه دل مبنداین بار می برند که زندانی ات کنندای گل گمان مکن به شب جشن می رویشاید به خاک مرده ای ارزانی ات کنندیک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم
نیستاز نقطه ای بترس که شیطانی ات کنندآب
طلب نکرده همیشه مراد نیستگاهی بهانه ای است که قربانی ات کنند کافه عصرونه...
ادامه مطلبما را در سایت کافه عصرونه دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : kafeasroneo بازدید : 143 تاريخ : جمعه 28 مرداد 1401 ساعت: 10:56